چه اوضاعی بود ....
جمعه هفته پیش میشه به عبارتی 13 اردیبهشت که روز قبلش روز معلم بود ، رفته بودم خونه آبجی ناهید که دیدم آبجی صدیقه هم اونجاس ، خلاصه اینکه قصد بیرون رفتن داشتن .... حالا کوجا؟؟؟؟ آبجی صدیقه برا معلم ملیکا شیرینی خونگی سفارش داده بود میخواست بره شیرینهاشو بگیره که من و آبجی ناهیدم به قصد خرید شیرینی همراش شدیم و مثل همیشه این جغله های شیطون هم با ما میان که نمیشینن توی خونه وقتی رسیدیم شیرینی فروشی ، دیگه نبودید که ببینید چههههههههههه کردن بنده خدا شیرینی فروشه اومده بود از هر نوع شیرینی چند تایی گذاشته بود توی ویترین تا اگه کسی خواست سفارش بده ، یکی از اون مدلاش خیلی گول زنک و ناناز بود ، 3 تا هم بیشتر نبود ، به قول آبجی صدیقه...
نویسنده :
ღ.مامان مهديه.ღ
10:43